يعقوب فرزند اسحاق كه او را اسرائيل يعنى بنده خدا گويند دوازده پسر داشت كه چهارمى آنان بنام (يهودا) بود.
اين خانواده كه در كنعان فلسطين286 سكونت داشتند پس از حادثه حضرت يوسف كه (يهودا) هم در آن شركت داشت در سال 1740 قبل از ميلاد سرزمين كنعان را بعزم مصر ترك گفتند.
آنروزها مصر كشور پر جمعيت و با ثروتى بود و هر كس بر آن حكومت ميكرد چنان بود كه بر جهان سلطنت دارد.
هنگاميكه براداران يوسف وارد اين سرزمين شدند حضرت يوسف پادشاه آنجا بود و از اين نظر آنان زندگى بسيار با شكوهى بهم زدند و كمكم تعدادشان از هزار تجاوز كرده و قبائل متعددى را تشكيل دادند.
اين قبيلهها سالهاى درازى را در امن و امان بسر ميبردند تا آنكه زمان فرعون فرا رسيد و چون ميان او و قبائل بنىاسرائيل عداوت ديرين بود آنها را ذليل كرده و بگفته سوره بقره آيه 49 مردهايشان را كشته و زنان را باسيرى ميبرد287 و اين وضع نكبت بار و شكنجههاى طاقت فرسا ادامه داشت.
تا آنكه بسال 1213 قبل از ميلاد حضرت موسى مبعوث گرديد روحهاى پژمرده آنها را جوان كرده و جانهاى خسته و فرسوده آنها را از قيد اسارت آزادى بخشيد.
اما اين پيامبر بزرگ در برابر اين خدمات از آنها چه بلاهائى ديد و چه آزارهائى كشيد براى نمونه يكى از آن پاداشهاى ننگين را متذكر مىشويم.
شبى كه حضرت موسى و بنىاسرائيل مصر را مخفيانه ترك گفتند و بر سر رود نيل رسيدند موسى (عليه السلام) با عصاى خود آبها را روى هم ريخته در لابلاى رود راهى نمايان شد288.
موسى (عليه السلام) دستور داد همگى از همان راه وارد رود نيل شوند و بگذرند ولى آنها يكصدا گفتند ما دوازده قبيلهايم و هر قبيلهاى عادات و رسوم بخصوصى دارد بنابراين بايد دوازده رشته راه باشد تا فرمان ترا اجرا كنيم.
موسى (عليه السلام) بدريا اشاره نمود دوازده رشته راه باز گرديد ولى باز آنان يكقدم پيش نرفتند و گفتند بايد ديوارهاى آب مشبك شود تا ما همديگر را ببينيم با در خواست موسى همچنين شد.
باز وارد نشدند كه بايد زمين خشك شود پاهاى ما گل آلود نشود با امر خدا همانطور گرديد باز ايستادگى كردند كه موسى ميخواهد ما را در دريا غرق كند.
اينجا بود كه موسى لبخند تلخى بر لبانش نقش بست و با يكدنيا دهشت وارد دريا شد و پيشاپيش آنها براه خود ادامه داد.